حقیقت آسمانی زمین عرصه ظهور یک حقیقت آسمانی است.....(شهید آوینی)
|
سال 255 يا 256 هجري قمري بود ... درحالي که نيمي از ماه شعبان گذشته بود، در شب جمعهاي کودکي متولد شد ...[1] کودکي که پاکان و صالحان، وعدهي آمدنش را داده بودند. مولود موعودي که زمين را از ظلم و ظالم مي زدود و رحمت و سعادت را براي بشريت به ارمغان ميآورد. ... دو قرن و اندي از رحلت پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله ميگذشت و زمام هدايت مردم به يازدهمين سفير آسمان – امام حسن عسکري عليه السلام - رسيده بود. مورخان و محدثان، رواياتي از پيامبر و خاندان صدّيقش در دست داشتند مبني بر اين که: از امام حسن عسکري عليه السلام فرزندي متولد خواهد شد که کاخ و تاج و تخت حاکمان ستمگر را سرنگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران ... اين بشارات، همگان را خوش نميآيد؛ چراکه عدهاي بايد خود را براي باز پس دادن حقوقي که به ناحق غصب کرده بودند، آماده مي ساختند. همين نگراني ها معتصم - هشتمين خليفه عباسي – را بر آن داشت تا راهي بيانديشد که وعدهي صالحان، محقّق نشود. از اين رو به جستجوي نشاني از ميلاد مصلح موعود پرداخت تا شايد بتواند علاج واقعه را قبل از وقوع انجام دهد و مانع تولد مصلح وعده داده شده گردد. و اينچنين بود که تاريخ دوباره تکرار شد. دهها قرن پيش نيز، وقتي نمرود دانست کودکي در راه است که او و تاج و تختش را به زير خواهد کشيد، قابلهها را به جاسوسي گماشت و کودکان بيگناه را از تيغ گذراند تا مبادا مصلح مذکور – ابراهيم – در خداييِ نمرود، خدشه وارد کند. [2] و داستان فرعون و موسي نيز! فرعون از ترس محقّق شدن پيشگوييها مبني بر ولادت کودکي از بني اسراييل که فرعونيان را به هلاکت مي رساند، شکم زنان آبستن را دريد و کودکانشان را کشت تا شايد مانع تولد موسي شود. [3] و اکنون نوبت معتصم بود! معتصم که شنيده بود کودکي از نسل خاتم پيامبران متولد خواهد شد و پوزهي سفاکان، را به خاک ضلالت خواهد ماليد، به شدت مراقب بود تا مانع تولد کودکي در اين خاندان گردد. غافل از آنکه خداوند مکر مکر کنندگان را بي پاسخ رها نميکند[4] ؛ و همچنان که مادر ابراهيم و مادر موسي به فرزندانشان باردار شدند بيآنکه کسي نشانهاي از حمل در آنها بيابد، مادر «مهدي» نيز به مولود مبارکش باردار شد، بيآنکه هيچ کس از آن مطلع گردد. [5] تا آنکه در سپيده دم نيمه شعبان، زمين، به نور يزدان منوّر شد و ماه پارهاي ديگر از خاندان نور، پا بدين دنيا نهاد. و همچناني که عيسي در گهواره سخن گفت، او نيز در همان لحظات نخست پس از تولدش زبان به حمد آفريدگار گشود و فرمود: «الحمدلله رب العالمين، و صلي الله علي محمد و آله»[6] ... خداوند، اراده فرمود ذخيرهي خود را پشت پردهي غيبت از گزند دشمنان حفظ کند و اينچنين شد که غيبت منجي آغاز گرديد. سالهاي نخستِ غيبت، نائباني بودند که کلام امام را به گوش مردم ميرساندند. اما پس از رحلت آخرينِ آنها، بابِ نيابتِ امام زمان بسته شد و «غيبت صغري» به «غيبت کبري» تبديل گشت. از اين رو رواياتي که از آخرين هدايتگر خدا در دست مردم است، نسبت به آنچه از ساير هدايتگران الهي، به يادگار مانده، محدودتر است. با اين وجود، روح مان را با کلامي چند از اين دردانهي دوران تازه مي کنيم:
[1] . بحارالانوار، ج 51، ص 4. [2] . كمال الدين، ج 1، باب غيبت ابراهيم خليل الرحمن، ص 138 تا 141. [3] . کمالالدين، ج 1، باب غيبت موسي، ص 145 تا 147. [4] . اشاره به کلم خدا که ميفرمايد: "وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ": قرآن کريم، سوره آل عمران، آيه 54. [5] . كمال الدين، ج 2، ص 424. [6] . کمال الدين، ج 2، ص 430. [7] "من کان في حاجة الله، کان الله في حاجته": بحارالأنوار، ج 51، ص 331 . [8] "أبي الله عز و جل للحق إلا إتماما و للباطل إلا زهوقا و هو شاهد علي بما أذکره": بحارالأنوار، ج 53، ص 193. [9] "أقدار الله عز و جل لا تغالب، و إرادته لا ترد، و توفيقه لا يسبق": بحارالأنوار، ج 53، ص 191 [10] "إن الأرض لا تخلو من حجة إما ظاهرا و إما مغمورا": بحارالأنوار، ج 53، ص 190. [11] "و أما وجه الانتفاع بي في غيبتي فکالانتفاع بالشمس إذا غيبها عن الأبصار السحاب وإني لأمان لأهل الأرض ...": بحارالأنوار، ج 53، ص 181. [12] "إنا يحيط علمنا بأبنائکم، و لا يعزب عنا شيء من أخبارکم": بحارالأنوار، ج 53، ص 175. [13] "إنا غير مهملين لمراعاتکم و لا ناسين لذکرکم ...": بحارالأنوار، ج 53، ص 175. [14] "أنا المهدي، أنا قائم الزمان، أنا الذي أملأها عدلا کما ملئت جورا": بحارالأنوار، ج 52، ص 2. [15] "أنا بقية من آدم و ذخيرة من نوح و مصطفي من إبراهيم و صفوة من محمد (صلي الله عليهم أجمعين)": بحارالأنوار، ج 52، ص 238. [16] "أللهم أنجز لي وعدي و أتمم لي امري و ثبت وطأتي و املأ الأرض بي عدلا و قسطا": بحارالأنوار، ج 51، ص 13. [17] "أکثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فإن ذلک فرجکم": کمال الدين، ج 2، ص 485. موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |