حقیقت آسمانی
زمین عرصه ظهور یک حقیقت آسمانی است.....(شهید آوینی)
قالب وبلاگ
لكنت يا جمعه نامه ها

 

باران لحظه هاي پر از خشكساليم !

احساس آبي غزل احتماليم!

 

در اين اتاق يك دو سه متريم ، دلخوشم

با رنگ آسماني گل هاي قاليم 

 

تا كي صداي آمدنت طول مي كشد ؟

پيغمبر قبيله ! امام اهاليم !

 

وقتي غروب مي شود و گريه مي كني

آيا نمي شود به نگاهت بماليم

 

دنبال ارتفاع خودم آمدم ، اگر

اطراف گيوه هاي تو در اين حواليم

 

اي رمز جدول همه ي " جمعه نامه ها "

تنها جواب آينه هاي سواليم !

 

يك روز هم اذان تو را پخش مي كنند

از پشت بام حنجره هاي بلاليم

 

تو لهجه ي زبان خدايي و من ولي

از پايه ريز هاي زبانهاي لاليم

 

حالا كنار چشم تو لكنت گرفته ام

من دوستدالمت ، تو بگو دوست داليم !؟

 

((سروده ي استاد عزيزم علي اكبر لطيفيان ))

 

   زير باران ...

 

 

بي تـو نـشـسـتم در خـيـابـان زيـر بـاران

گـويي کـه مـجـنـون در بيـابـان زيـر بـاران

 

افـتــاده نــان خشـکي از منـقـار زاغــي
گنجشک خيسي مي خورد نان زير باران

 

هـر کـس بـه قـدر روزي خـود سهـم دارد
سهـم مـن از تـو :چشـم گـريان زير باران

 

اي کاش مي شد با تو ساعتها قــدم زد
از راه آهـــــن تــا شـمـيـران زيــر بـــاران

 

بـا طــعــنـه عـابـرهـا سـراغـت را گـرفتند
آخـر چـه مي گـفـتـم بـه آنـان زير باران؟!

 

باور کن از تو دست شستن کار من نيست
عشق تـو مي گــردد دو چــنـدان زير باران
...

 

وقـتـي دعـــا در زير باران مستجــاب است

ديـگـر چــه کـــاري بـهـتـر از آن زيــر بــاران

 

پــروردگــارا در غــيـاب حـضـــرت عـــشــق
رعـــدي بـــزن مـــا را بــســـوزان زيـر بـاران

 

 

اما حالا...

منتظر مانده ام از اول شب تا حالا

گفتم امروز مي آيي شده فردا حالا

 

مثل اين اشك سراسيمه ي عصر جمعه 

دم در آمده ام مي رسي آيا حالا ؟

 

ورق آخر اميد ! گر دير كني

بي تو آب از سر من مي رود ... اما حالا ...

 

دست در حوض بينداز و در اين بي آبي

ماهي ات را برسان تا لب دريا حالا

 

آه اي همنفس عرش بيا پلك بزن 

تا كه احيا بشود نسل مسيحا حالا

 

از نژاد نفحات حرم پروازيم

كار ما گر چه رسيده است به اينجا حالا

 

سر جدت تو شهيدش نكن اين خواهش را

" عصر جمعه است بيا " .... مي شود آيا حالا ... ؟!

 

عليرضا لك

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:شعر, امام زمان,ظهور, انتظار,, ] [ 18:40 ] [ علیرضا ] [ ]

حضور محمد ‌حسین انقلابی در عرصه‌های مختلف فرهنگ

حضوری زلال و بی‌ریا بوده است و شاید همین عامل یک نکته‌ای باشد که چپ و راست و میانه رو و تندرو و کندرو به شخصیت محترم او احترام می‌گذارند.

خبرگزاری فارس: گلایه‌ای از اوضاع جهان با آقا امام زمان

 

 

 

 

 

 حسین قرایی؛ «محمد‌حسین جعفریان» شاعر و روزنامه‌نگاری است که این روزها دغدغه‌هایش را در قالب یادداشت‌های کوتاه به قلم می‌آورد. قلم بی پروای او همیشه در برابر باطل ایستاده است. ایستادگی و اعتراض جعفریان از نوع تکلیف است. جعفریان، پدیده‌ای است که امثال او در این کشور شاید به اندازه انگشت‌های یک دست نباشند.

حضور محمد‌حسین انقلابی در عرصه‌های مختلف فرهنگ حضوری زلال و بی‌ریا بوده است و شاید همین عامل یک نکته‌ای باشد که چپ و راست و میانه رو و تندرو و کندرو به شخصیت محترم او احترام می‌گذارند.

یادداشت‌های از سر صدق این شاعر پویا و پوینده گاهی اوقات دردهای فرهنگی ـ اجتماعی را التیام می‌دهد. برخی وقت‌ها وزیر، برخی اوقات وکیل و ... به او زنگ می‌زنند و از یادداشت‌هایش تشکر می‌کنند ... و این یادداشت‌های کوتاه، هر کدام گدازه‌های جان «محمد حسین جعفریان» است.

از محمد‌حسین جعفریان شعرهای زیادی در قالب‌های غزل، رباعی، مثنوی، سپید و ... سروده شده است. او با مهندسی حساب شده‌ای که برای استفاده از ظرفیت واژه‌ها به کار می‌گیرد، توان شاعری‌اش را به رخ می‌کشد. کارهای ارزشمند این منتقد فکور را که می‌خواندم به شعری از او با عنوان «من از نژاد بی‌جامگان زمینم!» برخوردم که دلم را ربود. این شعر را تقدیم شما می‌خوانم و به مسئولین فرهنگی مملکت گوشزد می‌کنم که قدر «جعفریان‌ها» را بدانید؛

«مرا چه کسی دست نجاتی خواهد بود؟

ای پیر! بی‌مرشدی همرهانم را فرسود،

دلتنگ توام

من

که در ازدحام شهر و خیابان‌هایش گم شده‌ام

اما تو را گم نکرده‌ام.

 

 

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید

 

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ سه شنبه 19 تير 1392برچسب:lمحمد حسین جعفریان,شعر, ] [ 2:30 ] [ علیرضا ] [ ]

 

دوبـاره بـاز خواهـم گشـت ... نمیدانم چه هنگام...
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
دوباره باز خواهم گشت
نمی دانم چه هنگام، از کدامین راه...
ولی یکبار دیگر، باز خواهم گشت
و چشمان تو را، با نور خواهم شست
و از عرش خداوندی، شما را هدیه های تازه خواهم داد
به دستان برادر، دست خواهم داد
به زلف کودکان، گیلاس خواهم زد
نوازش های مادر را، دو باره زنده خواهم کرد
زن همسایه را، نور و هوا و آفتابی تازه خواهم داد
به ننوی یتیمان، من تکان از عرش خواهم داد
به لب های فرو بسته، امید خنده خواهم داد
به دیوار حریم عشق، یکبار دگر، من تکیه خواهم زد
به گندم، من حدیث نو شکفتن، یاد خواهم داد
به شمع روشن محفل، رموز همنشینی با پر پروانه را، من یاد خواهم داد
گل نرگس به دشت مهربانی، هدیه خواهم برد
کمرهای خمیده از شقاوت، راست خواهم کرد
برای فهم زیبایی، دوباره واژه خواهم ساخت
دوباره مزه لبخند را، من بر لبان خشک خواهم راند
نگاه مهربانانه، امید گرمی خانه
رسوم عشق ورزی را، دوباره زنده خواهم کرد
برای قفل لب هاتان، برای فتح دل هاتان، کلید تازه خواهم داد
برای سر نهادن، تا سحر بگریستن، آنک هزاران شانه خواهم داد
ز رخسار پدر، من شرمساری را
ز چشم مادران، من اشک و زاری را
تباهی را، تباهی را، تباهی را، دوایی تازه خواهم داد
برادر با برادر، صلح خواهم داد
به خواهر، مهربانی، یاد خواهم داد
به مردم بانگ خواهم زد:
هلا ای عاشقان خسته نومید، به پیش آرید دفترهای مشق زندگانی را
که من سر مشق های تازه خواهم داد
برای صبح فردا، مشقتان این است
هزاران بار بنویسید، آزادی، محبت، عشق
و یکصد بار بنویسید، انسان بنده حق است
و بنویسید، رنگ آسمان آبی است
سیاهی ها ز دفترهای قلب خویش برگیرید
کنون با خط خوش، زیبا
در اوراق سفید قلبتان این جمله را صد باره بنویسید
خدا نور است، زیبایی است
خدا آزادگی را دوست می دارد
و می خواهد که بند هر اسارت را
ز فکر و روح و دست و پای، برگیرید
و مشق عشق، خواهم داد
و آغوش محبت، باز خواهم کرد
و مادر را دوباره از سرای سالمندان، من به سوی خانه خواهم برد
و پیران را دوباره، گوهر هر خانه خواهم کرد
پدرها را، نوازش های کودک، یاد خواهم داد
به دست کودکان، نان و پنیر و عشق، خواهم داد
دوباره با سعادت بندگی کردن
خدایی زندگی کردن
سروشی تازه خواهم داد
به نام عشق و زیبایی، دوباره خطبه خواهم خواند
و عزت را، دوباره زنده خواهم کرد
به انسان یاد خواهم داد
بهایش را، قرار با خدایش را
به باران بارش رحمت
به دریا زایش گوهر
به تن ها، شوق آزادی
به اندیشه، رهایی
یاد خواهم داد
به باغ خشک و بی حاصل
هزاران بوته ی بابونه خواهم داد
به نجوای شبانگاهان، دو صد لبیک
به باغ زرد پاییزی، قبای سبز
به رود ساکت و خاموش، خروش تازه خواهم داد
و هر چه رسم بد عهدی
ز پهنای زمین برچیده خواهم کرد
نمی گویم چه هنگام، از کدامین راه
لیکن باز خواهم گشت
به ابر آسمان، باران
به باران، شوق باریدن
به بارش، شوق رویاندن
به رویش، باور گندم
به گندم، حسرت سفره
به سفره، شرم نان آور
به نان آور، طلوع صبح صادق را
خدا را، یاد خواهم داد
به حکام زمان عشق به مردم را
به مردم باور خود را
به عالم شمع دینداری
به دینداران، سلوک عشق ورزی، یاد خواهم داد
برای هفت سین عیدتان، آری
سحرگاهان، سروش سبز سیمای سعادت ساز ساقی، هدیه خواهم کرد
به محنت پیشه گان، امید
به پر بشکستگان، پرواز
به ره گم کردگان، مشعل
به حق گم کردگان، میزان
به تنها ماندگان، یاران
به غرقه گشته گان، یزدان
به یلدا روزگاران، من بهاران
هدیه خواهم داد
نمی دانم کدامین روز آدینه
ولی با تو صبور منتظر، آهسته می گویم
سرای عشق را یکبار دیگر، آب و جارو کن
منم "مهدی"
دوباره باز خواهم گشت

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:شعر, امام زمان,ظهور, انتظار,, ] [ 20:24 ] [ علیرضا ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حقیقت آسمانی و آدرس 45mehman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 29143
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

<

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

دريافت كد دعاي فرج

دعای عظم البلا
دعای عظم البلا مهدویت امام زمان (عج)